﷽
سلام
داشتم عناوینِ پستامو میخوندم و دیدم جای این عنوان خالیه ؛ پس بر آن شدم که جاشو پر کنم :دی . این از انگیزهی پست :))
الآن یادم اومد اونموقعا هم که یه چیزایی مینوشتم و اسمشونو میذاشتم شعر ؛ گاهی اوقات اول اسم براش میذاشتم و بعد میسرودمش :دی .
کاش یاد بگیریم دیگران رو از اومدن به یه رشتهی تحصیلی ناامید نکنیم صرفا بخاطر اینکه خودمون توش موفق نبودیم . اینو واسه خودم نگفتما چون حداقل در این زمینه نگرانِ چیزی نیستم .
آیا عجیبه که هنوز هم دلم تنگ نشده ؟ آیا من مشکل دارم ؟ مامانم میخواست با داداشم این چند روز رو بیان اینجا و من تلاش کردم منصرفشون کنم که موفق هم شدم ؛ واقعا نمیدونم دلیل اصلی کارم چی بود ولی فرعیش این بود که باید عادت کنن . واسه تعطیلی بعدی هم ترجیح میدم همینجا بمونم ؛ نه که خیلی عاشق اینجا باشما البته هستم اما منظورم اینه که دلیلش این نیست . اتفاقا جاده رو هم خیلی زیاد دوست دارم . از قضا نزدیکِ تولد داداشمم هست ؛ و واقعا نمیدونم چرا . حالا این همه الآن اینجوری میگم بعد میبینین پا شدم رفتم :دی
تا دیشب با خودم میگفتم اینجا هیچی کم ندارم ، همه چی خوبه . دیشب یه خواب با حسِ ترسناک و غمناک دیدم و از خواب پریدم و خب حسِ بدی بود ؛ بعدش به خودم گفتم بفرما ؛ الآن اگه خونه بودی ، داداشتو بیدار میکردی ، حداقل دوتایی میترسیدین :دی . پس نظرم بدین صورت تکامل پیدا کرد که ؛ همه چی خوبه ، فقط داداشم رو کم دارم که وقتی از خواب می پرم برم بیدارش کنم :))
از سختترین کارای عمرم کادوخریدن واسه بابا و داداشم بوده و هست و احتمالا خواهدبود ؛ اصلا درمانده میشم موقع اینکار ؛ اگه پیشنهادی چیزی واسه یه پسرکِ ( کافِ تحبیب است نه تصغیر ) ۱۶ساله ( چقدر زود داره بزرگ میشه ! ) دارین ، بگین . کتاب نباشه فقط :دی
ای کہ هَـوای منی ، بـے تـُــو نَفَـس ادعاستـ
ذکــــرِ کـــــمالاتِ تـُـــو تذکـــرةالاولـــیاستـ
#محمدرضا طریقی
جانـــــے و دلـــــے ای دل و جانَم همـــــہ تـُـــو
#مولانا
ما عَبدِ حُسینیم و چنین مولایـے ؛ گر دستِ غلامِ خود نگیرد عَجَـب است .
بعدانوشت : چرا مغزِ محترمِ من متوجه نیست الآن من باید خواب باشم ؟ :))
بعدانوشت۲: یه عکس هم این وسط بود با این مضمون که ( بیمار خندههای تواَم ، بیشتر بخند ) ؛ که هی خواستم باهاش ارتباط برقرار کنم و هی نشد و حذفش نمودم :)) در جوابِ سوال احتمالیتون که چرا گذاشتهبودی از اول ؟ باید بگم اونجا سالن مطالعه بود و لپتاپ بود و اینجا اتاقه و الآن با گوشی دارم میبینم و مینویسم و بنظرم دیگه خوشگل نیست ، بعدشم آدم بابت تصیماتِ غیرِمهمی که یهنفر نیمهشب میگیره ازش سوال نمیپرسه ، اون یهنفر اگه دلیل حالیش میشد ، الآن خواب میبود :))) ۲:۲۴ ـه :)