﷽
و ما سالهاست
بدون آنڪہ بخواهیم
یڪ دلتنگـے خاص
و مشتـے سکوت را
کنار گذاشتہایم
براى جُمعـہهایـے ڪہ مے آیند.
+ امیرالمومنین علی( علیهالسلام): بهترین کارها، برابری بیم و امید است.
دین به کام بلندهمتان خوش است⇦
دین برای آدم بلند همت است و به مذاق کسی که بلند پرواز است، خوش میآید. باید ببینیم چه چیز آدم را از همت بلند باز میدارد؟ تربیتی که قلّهگرا نیست و قلعهمحور است، تبلیغاتی که بزرگنمای اشیاء کوچک است و هر نوع فقر مادی و جهل معنوی، همت بلند را نابود و انسان را از پرواز ناامید میکند.
#استاد پناهیان
+یعنی در همهی مکانها دارم پست میذارما! ایندفعه در حالی که قطار یکساعت زودتر رسید و الآن نیمساعته پشت در خوابگاه منتظرم و هنوز هم باید منتظر باشم، نوشتم! ولی هوای خوبیهها :)
صبح دلانگیزتون بخیـــــر :)
- آرزو
- جمعه ۸ بهمن ۹۵
و کلا اگه حرفی هست، واقعا خوشحال میشم بدونم :)
+ بس که ساکنان اتاق بغلی این آهنگ رو گذاشتن، با بارون فقط بهیاد این آهنگ و نهایتا بهیاد اونا میفتم!
احساس میکنم به انواع و اقسام حالتهایی که دچارم و گاهی بهشوخی بیماری میناممشون، خودسانسوری رو هم باید اضافه کنم. و این مربوط میشه به فکرکردن به مطالب همون جزوهی مهارتها:دی
۴سال پیش که میرفتم کلاس زبان، سر یکی از بحثهای آزاد استاد ازمون خواست دربارهی آزادی حرف بزنیم و اول تعریفش کنیم، هرکسی یهچیزی گفت. آخرشم خودش نظرشو گفت که: بنظر من آزادی یعنی انجام هر عمل یا حتی فکرکردن به هرچیزی که دنیای طرف مقابل رو خراب نکنه.
من اونروز از این جمله خوشم اومد و یادداشتش کردم. و گاهی وقتا بهش فکر میکردم. اینجور که ایشون میگفت یعنی یجورایی آزادی نسبیه. خب من الآن آزادی بیان دارم. میتونم خیلیچیزا رو بنویسم. ولی اگه به باورها یا همون دنیای شما آسیب بزنه، یعنی پامو بیش از حد گلیمم دراز کردم. من دوست ندارم اینجوری بشه ولی همه رو که نمیشه همیشه راضی نگهداشت. مثلا ممکنه یهنفر یه باوری داشتهباشه که اشتباه باشه، من نمیتونم بخاطر آسیبنزدن به باور اشتباه یهنفر دیگه، باور درست خودمو_ جایی که لازمه ابراز بشه_ مخفی کنم. یا ممکنه اصلا باور من اشتباه باشه، تا بیانش نکنم که نمیفهمم اشتباهه. بالاخره یکی باید بهم بگه که اشتباه فکر میکنم.
نمیدونم اینا چهربطی داشت به اونی که داشتم بهش فکر میکردم:/
اصل مطلب این بود که؛ هر انسانی حق داره با بعضی چیزا موافق باشه و با بعضی چیزا مخالف. حق ابراز نظر بدون توهین به نظر دیگران هم که مسلمه دیگه. احساس میکنم دارم خودمو نادیده میگیرم، شاید سرکوب واژهی درستی نباشه. جلالخالق! اصلا نمیدونم چجوری باید توصیف کنم. خیلی مسخرهست که آدم نتونه حرف یا نظرشو بگه نه؟ نظری که اظهارش حقشه و بطور منطقی و قانونی کسی هم نمیتونه اعتراض کنه و بهش خرده بگیره؟
خب از این حرفا خارج میشیم و میریم تو فاز روزانهنویسی خودمون:)
امشب داداشم داشت فیلم ترسناک میدید و نقطهی اوج فیلم برق قطع شد:دی. بارون هم میومد تازه، فضا معنوی بود خلاصه!
الآنم داره بارون میاد همچنان:)
۱۰۱. آسمون قرمز شبای زمستون رو هم به دلخوشیهام اضافه میکنم:)
شعری که در تصویر میبینید و خط دوستمه قرار بود این باشه: چیزی کم از بهشت ندارد، هوای تو!
و طبق معمول خندیدیم:)
تمام ناتمام من، با تو تمام میشود💚
#حمید مصدق
دست به بند میدهم
گر تـُـــو اسیر میبری
#سعـــــدی
عشق را
هیچ پایانـے نیست
یار وقتی کہ تـُــویـے
#سید علی میرفضلی
باورم نمیشه! پرانتز نذاشتم! اگه تا ۲۴ساعت دیگه بعدانوشت هم ننویسما جایزه بهم تعلق میگیره، از طرف خودم البته:)
و مسلما برای اعلامش نمیام بعدانوشت بنویسم:دی
کتاب (روی ماه خداوند را ببوس) را خواندم، به آن شیوهای که کتاب را میگیری دستت و تا تمام نشده زمین نمیگذاری، البته بیشتر از یکساعت هم نشد. از همان دبستان با خلاصهکردن مشکل داشتم، حتی نمیتوانم عبارتی بگویم برای تشویق دیگران. من با کلمه به کلمهی بعضی از جملهها به فکر فرو میروم و لذت میبرم. و خب کلمه به کلمه را که نمیشود خلاصه کرد :)
بعد از خواندن این کتاب به این فکر میکردم که تا چندسال بعد ممکن است یکی از اولین سوالهای بازپرسهای پروندههای مرگهای مشکوک این شود که: آیا مرحوم( دور از جان شما) وبلاگ داشت؟
و شاید قبل از ملاقات با افرادی که آخرینبار مرحوم ( و باز هم دور از جان شما) را دیدهاند ابتدا و پس از پیدا کردن آدرس، وبلاگ وی را زیر و رو کنند و از همسایههای وبلاگیاش احوال روزهای آخرش را بپرسند.
بعد هم به این فکر کردم که اگر هرکدام از پستهای اینجا، پست آخر من میبود، جناب کارآگاه چه برداشتی از آن میکرد؟
خب شاید ایشان ندانند عمر احساسات ناگهانی من چه غم و چه شادی دقیقا به اندازهی نوشتن همان پست است، بخواهم ارفاق کنم میگویم تا ۱۲ساعت بعد از آن.
بذارید از همینجا به بازپرس پروندهام خستهنباشید عرض کنم و بگویم: من از همین تریبون هرگونه شایعهای رو تکذیب میکنم. همین دیگه، ادامه بدین.
آقا، اونجوری نگاه نکنین، تخیل است دیگر! بیکاری هم هست خب، میشه این! شما بهجای این کارا برید کتاب رو سرچ کنید و یهخلاصهای چیزی ازش بخونین.
+ اینجا هم چند خط وجود داشت که چون کمی طنزناک بود، حذف شد.
اینا رو بخاطر جالب بودنشون میذارما وگرنه بیداری من ( اونم تو خونه) بخاطر خواب صبحه و بس.
از همـــــہ خلق دلآرامـَـم تـُــویـے 💜
#سنایـے
زیر قدمت بانو، دل ریختہام، برگــرد.
#علیرضا آذر
گرچہ او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبـر
درد او گیرد خبر هر شب، ز سر تا پای ما
#صائب تبریزی
+ استفادهی بیش از اندازهی من از قیدها مربوط میشه به عذاب وجدانم، که اونم واسه اینه که فکر میکنم ممکنه منظورم رو درست به مخاطب نرسونم و حتی دروغ هم گفتهباشم!
بعدانوشت: پست تقریبا پیشنویس است و کلی هم بعد از انتشار اولیه تغییر کردهاست.
+++
گردان رفت؛ نفر برگشت...
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاه وَ یَکشفُ السوء
امشبم به جای شب بخیر این رو برای هم بفرستیم، شاید هنوز امیدی باشه:(
+++کاش بود...
بعدانوشت: نظراتِ احتمالی، یکشنبه یا شاید دوشنبه تایید میشن.
بعدانوشتتر: کاش بعضی خبرا فقط شایعه و دروغ میبودن:(
﷽
جُمعـہ مـے آیَـد پیاپـے
پشت هَـم، اما دریـــغ
آنڪہ مـے بایـد بیایَـد
رخ ز ما پـوشاندهاستـ
+
+
رمز گشایش مشکلات⇦
خیال نکنیم اگر راضی نباشیم بهتر میتوانیم دعا کنیم و اگر شاکی باشیم خدا بهتر مشکلات ما را میبیند.
لبخند زدن در اوج مشکلات و راضی بودن در هنگام دعا، رمز گشایش است.
#استاد پناهیان
- آرزو
- جمعه ۱ بهمن ۹۵
و ممکنه فایدهای برای سایر خوانندهها نداشته باشه.
___________________________________
آرشیو و معرفینامه رو برای مدتی پاک کردم. احتمالا بعدا برمیگردونمشون.
این دو جملۀ قبل رو بهار یا تابستون ۹۹ نوشتم. الآن توی زمستونیم و هنوز نمیدونم که اون "بعدا" کِی فرا میرسه.
___________________________________
- پلاکت
- lumière
- مجموعه سایتهای موضوعی پرسمان دانشجویی
- ❣ کمک آنلاین به موسسهی محڪ
- اهدای عضو ، اهدای زندگی
- شباهنـگ
- ● بازتابِ نفسِ صبحدمان ●
- لافکادیُو
- دو کلمه حرف حساب
- مردی بهنام شقایق
- رادیوبلاگیها
- حریم خصوصی
- فیشنگار
- ر.گ. ــهـ .ا
- من نوشته
- colors
- دختری از نسل حوا
- قوی باش رفیق
- Six Feet Under Scream
- حِــصار آسمـــــان
- فیلینگنوشت
- لانتـــــوری
- گاهنوشتهای من
- روزنوشت های آقای سَــر به هَــوا . . .
- یک آشنا
- TEDEXT
- سرو سَهی
- حاشیهنگاران
- یه خورده من!
- گوشوارههای گیلاس
- دل! به دریا بزن!
- پنت هاوس کاهگلی
- حبذا. . .
- دلآرام