سلام :))
انقدر وارد پنل نشده بودم که رمزم رو فراموش کرده بودم. رمزِ ۳۵ رقمیام رو، که سهچهار سال پیش یه روزی به این دلیل گذاشته بودمش که شاید طولانی بودنش باعث شه کمتر سر بزنم به اینجا :)
خب، توی این مدت کارشناسیم رو تموم کردم. کلِ شهریورماه، در زمینههای بسیاری ریخته بودم بههم و بیشترین میزان استرس عمرم رو تجربه کردم.
دیگه، کنکور ارشد داده بودم و نتیجهش همین سهچهار روز پیش اومد. گرایشی که براش خونده بودم قبول نشدم. ولی شهری که قبول شدم رو قبلا زیاد دوست داشتم. بعد از خوشحالی روز اول، دیگه فعلا احساس غالبم ترسه. ترسِ از پسش برنیومدن، به اندازۀ کافی خوب نبودن، پذیرفته نشدن بین آدمهای جدید، ترس از اینکه این رشته رو هم بعد از یه مدت دیگه دوست نداشته باشم، ترسِ از دست دادن، دلتنگی، دوری و چیزهای دیگه.
دلم برای مشهد، دانشگاه، خوابگاه، حرم، خونۀ ایرانی و همۀ چیزهای مرتبط بهشون تنگ میشه تا جایی که فراموششون نکنم. و البته آدمها. خیلی خیلی دلم براشون تنگ شده و میشه و این فکر که شاید یکیدوسال یه بار ببینمشون و بعضیها رو هم شاید هیچوقت، ناراحتم میکنه. ولی نه ناراحتتر از اینکه ممکنه کمکم از بعضیهاشون دورتر شم و بالاخره یه روزی دیگه خبر خاصی از هم نداشته باشیم.
جلسات رواندرمانی رو هم که از دیماه شروع کردم، همچنان دارم ادامه میدم و احتمالا مفیدترین کارِ بیستوسه سالگیمه، هرچند که بعضی روزها هم فکر میکنم بیشتر از این فایده نداره و رسیدیم به بنبست.
هنوز یه کمی خستهام. این یک ماه بیکار بودن و ددلاین نداشتن کافی نبود برای اون مدت فشار روانی قبلش. یا شایدم عادت کردم. تقریبا حوصلۀ روزمرهنوشتن و درگیریهای فکریِ روزمرهنوشتن در جای انقدر عمومی رو ندارم. تصمیم گرفتم بیام هم یه سلامی کنم و از خودم خبر بدم. و همم تکلیف اینجا رو مشخص کنم. شاید وقتی دانشگاهها حضوری بشن و برم اونجا، دوباره از اینجا به عنوان مرهم و التیام استفاده کنم و بنویسم، یا شایدم حال و حوصلهم بیاد سر جاش و بنویسم. خلاصه قبل از اون نه. حالا نمیدونم اون موقع وبلاگ جدید بزنم و این رو حذف کنم یا نه. امروز پستِ پنجهزارمین روز وبلاگ شباهنگ رو خوندم و دلم خواست که منم برسم به اون روز. نمیدونم، شایدم همین رو نگه دارم و فقط آدرسش رو عوض کنم.
ولی جدای از این، احتمالا دوباره برگردم به وبلاگخوانی. اونهایی که آدرسشون رو حفظ بودم این مدت هم میخوندم، ولی بقیه رو نه. امیدوارم که به خوندن دوباره عادت کنم و انقدر وارد پنل شم که مجبور شم رمزهای سختتری بذارم دوباره :دی
و در پایان، امیدوارم روزهای بهتری در انتظار همهمون باشه :)