اِهِم‌اِهِم 

رونمایی می‌کنم از شامِ امشبم که البته الآن خورده‌شده .


بذارین توضیح بدم :

اینجا واسه شام دوتا صف هست ، یکیش واسه سلفه و یکیش آفرینشگاه .

من واسه اولین‌بار رفتم از منوی آفرینشگاه یدونه فلافل و دوغ رزرو کردم ، فکر می‌کردم ساندویچه خب :|

پس بدون بشقاب و قاشق و چنگال رفتم تو صف .

فکر می‌کنین چه حالی داشتم وقتی یک‌عدد فلافل گذاشت کفِ دستم ؟

باید بودین قیافه‌ی خانومه رو می‌دیدین .

الآن فکر می‌کنه از کجا اومدم که بشقابم نمی‌شناسم حتی :|||

تازه هول شدم ، نونم یادم رفت بردارم .

نمیدونین چقدر خندیدم که ، اصلا در یک‌ماهِ اخیر بی‌سابقه بود :))

هم‌اتاقی‌مم درحالِ مخابره‌کردن این عکس و خبر واسه دوستاش بود .

دلم نمیومد بخورمش ، اگه راه داشت میذاشتمش لای دفترخاطراتم :)

هرچی دیروز گریستم چندبرابر الآن خندیدم :))


خیلی بیش‌از حد بی‌محتوا بود ، خودم میدونم .


+اون لکه‌های رنگیِ قرمزی هم که پایین بشقابه ، قضیه‌ش اینه که هم‌اتاقی‌م به‌زور مقداری از غذاشو ریخت تو بشقابم که گناه‌دارم و غذام کمه و اینا که منم گفتم میخوام عکس بگیرم و برشون گردوندم .