استاد ریاضیمون امروز بعد از حضورغیاب یه قوطی! چیپس باز کرد و به شوخی گفت چون بچههای خوبی بودید نفری یکی بردارید! ما هم اینجوریo_o بعد گفت نخوریدها!، ابزار کمک آموزشیه! و ما دوباره اینجوریo_o :) دیگه بالاخره گفتن که شکل سهمیگون هُذلولَوی هستن ایشون :) ۱۵دقیقهای با کمک چیپس نکاتش رو توضیح دادن و بعدم اجازهی خوردنش رو صادر کردن :) البته توصیه کردن که این چیزا برای سلامتی مضره و نخوریم :)) از دیگر کمالات ایشون هم اینکه بقیهی اشکال رو هم با نرمافزار متلب کشیده و پرینت و کپی میگیرند و برایمان میآورند که شیرفهم شویم و خط و مدل نوشتنشان هم آنقدر خوب است که بچههای کلاسِ بعد از ما میگن که استادشون به شوخی میگه: تخته رو پاک نکنیم، حیفه و با همینا درس بدیم!:))
"و" رو هم جا انداختم :)
دیشب یه وبلاگ دیدم که آرشیوش از سال ۸۳ بود تا ۹۰. و بعد از اون دیگه آپ نشده بود. حس خیلی خوبی نبود. بسیار هم پربار بود. همینجوری روی چندتا از ماهها کلیک کردم، یکیشون ظاهرا ماه محرم بوده، آنچنان نوشته بودن که اصلا احساس میکردم رفتم یه روضهی دلچسب و برگشتم. به خودم میگفتم: فکر میکنی بتونی یه روز انقدر سرگشته و عاشق خدا باشی؟ عاشق هرچی که رنگ و بوی خدا داره؟ میتونی انقدر درد و دغدغهی دین داشته باشی؟ انقدر جای خالی امام زمان رو حس کنی؟ نمیتونی... شوخی که نیست، هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند... تو میمونی و بیخیالی و سرخوشیِ کاذبت...
باز خدا رو شکر بودند/هستند چنین قلمهای تاثیرگذاری که با نوشتههاشون حداقل چند دقیقه واقعا به یاد کسانی که باید، بیفتم. به لطف اون دوست مجازیِ خاموشِ به تازگی روشن شده با وبلاگ یکی به مونده به آخر پیوندها آشنا شدم و دومین پیوند ایشونم وبلاگی بود که میگفتم و الآنم همینجا آخریه. به همین زودیا یهروز میشینم و آرشیو چند سالهی وبلاگهای مفیدشون رو میخونم، اگه خدا بخواد :)
وصـــــل تـُـــو کُجـــا و مَـنِ مَھجـــــور کُجـــا...
#شیخ ابوسعید ابوالخیر
از دلـَش آرام رفت
هَـرڪہ دلآرام دید
+چنین ناآرامیام آرزوست :)
( دوست داشتم آرام هم حرف به هم چسبیدهای میداشت که میشد کشیده نوشتش :) )
+اَللّهُمَّ ارزُقنا حُسنَ الخاتمةَ :)