و بهاران را باور کن :)
این سنبلخانومِ ما توی باغچهست و امیدوارم خودش هم اینو ترجیح بده به کنار سایرِ سینها بودن :)
فکر کنم قصد دارم در این چند روز سرانهی مطالعهی ۹۵ و ۹۶ خودم رو ببرم بالا! هدفگذاریم تا پایان روز پنجم ۸تا کتابه و امیدوارم که بشه. خب، وقتی میخوام از فیدیبو بخرم بیشتر اونایی رو انتخاب میکنم که حداقل چندتا نظر مثبت هم داشتهباشن، اما دیشب فاقد نظر هم خریدم و امیدوارم بتونم اولین نظر مثبت رو ثبت کنم. بعد از اون هم با کیمیا قرار گذاشتیم بریم کتابخونه و به یادگیری همدیگه کمک کنیم!
شبا که میخوام بخوابم و یادم میاد تمام آلارم ها رو غیرفعال کردم، یک حس خوبی بهم دست میده :) البته فکر کنم دوباره باید چندتا بذارم. سوال من اینه که چرا اهل خونه میبینن داریم به ظهر نزدیک میشیم و منو بیدار نمیکنن؟ و بعدش هم میگن تو چقدر میخوابی! داداشم امروز میگفت تو ساعت بدنت که هیچ، تاریخ بدنت تنظیمه! امروز روز جهانی خوابه! :) حالا یهامروز شد ۸ساعتها!
مامانم اومده میگه: چندتا از اون لاکهاتو بده. میگم واسه چی میخوای؟( غرقِ کتاب بودم و وقتایی که نمیخوام از جام تکون بخورم با پرسیدن سوالاتی از این دست برای خودم وقت میخرم.) گفت واسه بابابزرگت! راستش یهلحظه فکر کردم بابابزرگ قاطی کرده. و مامانم گفت: واسه علامتگذاری میخواد و اینا! و نیست که من خیـلی طرفدار لاک میباشم! همون چندتا هم پیدا نشدن و مامانم به نههههههِ موجود در نگاهم التفاتی ننمود و رنگهای مخصوص شیشه رو برد! :))
داشتم وبلاگهای دنبالشدهمو مینگریستم دیدم چندیننفر خیـــــلی وقته نیستن و بعضیاشون خیلی وقته نظری رو هم تایید نکردن، انشاءالله این کمرنگبودنها واسه این باشه که اینقدر حالشون خوب هست و با آدمای اطرافشون روزگار خوبی رو میگذرونن که اینجا در اولویتهای آخرشون قرار گرفته :) و روزهای خوبشون در سال جدید هم تداوم داشتهباشه :))
ما یه نکتهای داریم تو خونهمون که واسه کادوخریدن به این توجه میکنیم که در حال حاضر به چی احتیاج داره و همون رو میخریم. بعضی موقعا هم خودمون کادوی درخواستیمون رو میگیم:دی مثلا من از الآن گفتم که واسه تولدِ سال بعدم چی دوست دارم :) البته این با اونکه من عاشق غافلگیرشدنم تناقض ندارهها، چون از لحاظ حافظه ارادت خاصی به این ماهی قرمزا دارم! :)) امسال واقعا موندم که چی واسه مامان بگیرم. هدیهگرفتن اون وقتایی که همینجوری داری میری و میبینی اون کالای پشت ویترین چقدر به فلانی میاد سخت نیست و خیلی هم لذتبخشه ولی وقتایی که احساس میکنی باید یهچیزی برای فرداش بخرم سخته. توجه به اینکه هرچی هم باشه از ناراحتیش کم نمیکنه، سختترش میکنه. میدونین، بچهتر که بودم کادو رو میذاشتیم به عهدهی بابا و من و علیاصغر هنرنماییهای دیگهای میکردیم. کارتپستال و نقاشی و اینجور چیزا! هم خودمون واقعا خوشحال میشدیم و هم مامان. البته اینو وقتی فهمیدم که یکی از اون کارتها رو توی گاوصندوق دیدم. توش به خرابکاریهایی که تا اون روز رو نشدهبودن هم اعتراف میکردم، روزای خوبی بود :)) راستی تبریکِ پیشاپیش :))
شنیدین میگن اول سال هرکاری کنی تا آخرش همونجوری پیش میره؟ من سال سوم بود فکر کنم، که سال تحویل ساعت دوی شب بود. بعد از تبریک و روبوسی و اینا پریدم توی اتاق که درس بخونم! (بعدانوشت!: منظورم برنامهریزیشده و برمبنای همین سخن بود!) چشمم افتاد به کتاب تست فیزیک، همینجوری یهصفحه رو باز کردم و شروع کردم به حلکردن سوال اول، وسطاش دیدم اشتباه رفتم! رفتم سوال بعدی، از همون اولش بلد نبودم! از ترسِ اینکه کل سال اینشکلی بشه کتاب رو بستم و سعی کردم این خرافات رو باور نکنم :)))
به زیبایـےات بگـو آرامتـر!
اینطور که بیمـحابا پیش میرود،
چیـزی برای بـَـھار
نخواهد ماند.
#حمید جدیدی
هـَـر کـُـجا باشـے
بـَـھار همـانجاست!
مثــــل قلب مـَـن.
#معصومه صابر
انشاءالله سال توپی پیش رو داشتهباشید و توش پر باشه از اتفاقات خوبِ غیرمنتظره، مخصوصا اونایی که انتظارش رو میکشید اما انتظارش رو ندارید :))