دیروز یهعالمه اینجا بارون بارید، یهعالمهها! بزرگترها نگران چیزهایی هم بودن اما واقعا نمیشد کِیف نکرد :) سال تحویل رو که خونهی بابابزرگ بودیم. تقریبا تلویزیون ندارن و رادیو هم توی اون اتاق نبود. اون آهنگ بعد از تحویل سال رو نشنیدیم. بعد از تبریک و اینا دیگه نتونستم طاقت بیارم و رفتم توی باغ. اون جوی آب بود که ملت فکر میکردن ما توش غرق شدیم؟ پس از عمری دوباره پر از آب شدهبود، من تا حالا اینجوریشو ندیدهبودم. با ذوقزدگی فراوان هی عکس میگرفتم و به بقیه نشون میدادم!:دی ایندوتا از دیروز:
و
امروز با صدای عرشیا(نوهی خالم) بیدار شدم! گفتهبودم خونهی ما و بابابزرگم خیلی نزدیکه. اومدهبود اینجا و وقتی بالاخره فهمیدن که اینجاست، سپردهبودنش بدست علیاصغر. فهمیدم علاوه بر "س"، "ز" رو هم "ش" تلفظ میکنه! گاز گرفتن و مشتزدن رو خودش بلد بود، ضربه با پا و موکشیدن رو هم علیاصغر بهش یاد داد و حسابی اینا رو روی من اجرا کرد! بهش میگم: زشته اینا رو بهش یاد میدی، خجالت بکش. میگه: کاری میکنم که دیگه هیچ بچهای رو به من نسپرن! البته آخراش معلوم بود هدفش تغییر کرده و فقط خوشش میاد من رو اذیت کنه. و من قول نمیدم که دفعهی بعد هم آرامشم رو حفظ کنم و مقابله به مثل نکنم! آخرش نرگس(دختردایی) و مبینا(خواهر عرشیا) هم اومدن و سهتایی من و عرشیا رو نظاره میکردن! یهپا جنگجوئه واسه خودش! جای ناخناش روی دستم مونده! ولی بچهی باحالیه کلا! حالا که فکر میکنم اگه قول بده روزی چندبار سوسپانسیون و سیخسیخی رو واسم تکرار کنه، منم قول میدم کاری بهش نداشتهباشم :))
و دیگه اینکه بعد از اون اتفاق، شبها بابابزرگم مهمون ماست :) یَک حالی میده!
گلے به دست من آید چو روى تـُـــو؟ هیهات!
هزار سال دگر گـر چنین بــــھار آیَـــد
#سعــدی
+ نکتهی آخر که لازمه در سال جدید تاکید کنم اینکه هدف اصلی و اولیهی من از راهاندازی اینجا، نوشتن خاطراتمه و هدف اینکار هم خونده شدن نیست، نگهداشتنشون واسه خودمه. (شاید هم بعدا پشیمون شم ولی فعلا که نیستم) البته دوستای مجازی زیادی هم پیدا کردم که خیلی خیلی خوشحالم ولی بههرحال طبیعتا و جدا هیچکس مجبور به خوندن و نظر دادن و هرچیزِ دیگه نیست! بدون اینها هم هر وبلاگی رو که دوست داشتهباشم با دقت و خوشحالی میخونم و دنبال هم شاید بکنم و نظر هم شاید بدم. ولی هرگونه نظر و انتقاد و پیشنهاد و تجربه رو بهشدت پذیرا هستم.
+ الآن هم عرشیا و مبینا اومدن، نمیتونم نگم که دارم لبخند میزنم! :)