رسمش انتظار است. گاهی یک شب و ممکن است حتی یک سال هم طول بکشد. قانونی وجود ندارد. دری اگر بسته باشد، باز شدنش دست من و تو نیست. در را کسی که آنطرف دیگرش است باز می کند. من فقط می توانم منتظر باشم. در زدن هم فایده ندارد. خسته شدن و رفتن هم خوب نیست. باید نشست. بهترین جاها برای نشستن، پشت درهای بسته است. پشت در نشستن معصومیتی دارد که فقط پشت در نشسته ها آنرا می شناسند. پشت در نشستن غربتی دارد که یکی دو درجه بعدش به جوری از فروتنی می رسد که آدم کیف می کند. پشت درهای بسته، یه کف دست جا واسه نشستن و خیلی چیزها برای تماشا کردن. خیلی موسیقی ها برای شنیدن. خیلی قصه ها برای فهمیدن. آنقدر محو تماشا شدن که اگر در هم باز شد بی آنکه بفهمی غلت می خوری و می روی داخل...
- آرزو
- سه شنبه ۲۳ خرداد ۹۶
- ۰۵:۱۵