یکی از شیرینترین لحظات این سفر ابراز محبت کوچولوهای فامیل نسبت بهم بود (: کاش تا مدتها لبخندها و حرفهای دخترا، و کشتیهایی که با علی گرفتم یادم نره.
متاسفانه بر خلاف انتظارم که فکر میکردم بعد از یک سال بودن در دانشگاه و آشنایی با افراد مختلف درست میشم، نشدم و هنوز هم همون آدم ساکت و خجالتی و گوشه نشین سابقم :( یادداشتهای بسیاری رو هم در گوشههای خونههای اقوام نوشتم که بعدا به پست تبدیل شن ولی خب بعد از کمی فکر دیدم بعضیاشون عمومی نشن بهتره.
از اول که شروع کنیم؛ میشه این جملات از کتاب بابا لنگ دراز که توجهم رو جلب کرد. شب بود و جنگل گلستان و ما و جاده. و نور صفحهی گوشی که این کتاب رو باهاش میخوندم.
در زندگی مشکلات بزرگ نیست که به آدم با اراده احتیاج دارد(هر کسی میتواند در یک بحران قد علم کند و با شجاعت با فاجعهای مصیبتبار روبرو شود). بلکه به نظرم در یک روز با خنده به استقبال مشکلات کوچک رفتن واقعا احتیاج به عزم و اراده دارد.
چند روز بریم جلو میرسیم به این نقاشی. بهار کاغذ رو داد بهم و گفت من رو کشیده. گوشهای از حواسپرتی من رو هم اون پایین مشاهده میکنید.
بازم میایم جلو و میرسیم به دیروز و جنگل و آبشار. قرار بود بالاخره بریم دریا امسال. ولی مامان پیشنهاد داد به جای دریا دو روز بیشتر بمونیم و مام قبول کردیم و چنین شد که همون "هرسال شمالروندههای دریا ندیده" باقی موندیم. البته بیانصافی نکنم یک بار به صورت عبوری و به مدت ده دقیقه از دور دریا رو دیدیم! از اونجایی که از آخرین جنگلمون هم چند سال میگذشت؛ هدِ فامیل، عمه کوچیکه، پیشنهاد این جنگلِ کنار آبشار رو داد و ما هم با جان و دل پذیرفتیم.
و
این چند روز به اندازهی کافی از وابستگیم به اینجا کم کردم. کلی پست نخونده دارم که سعی میکنم به محض رسیدن به خونه بخونم. قرار هم نبود تا قبل از رسیدن این پست رو بنویسم ولی شب آخر بود و پلکهایی که میخوان بسته شن و منی که نمیخوام بخوابم و دوست دارم این آخرین ساعتها کِـــــش بیان.
راستی! این تابلو هم روز قبل از حرکت آماده شد و نشد که در یک پست جداگانه بذارمش. بعضی هنرها آنچنان نیاز به ذوق هنری ندارن فقط حوصله میخوان و یک آدمِ مشتاق.
دیگه ناچارا برم بخوابم و گوشی رو هم بزنم به شارژ. تایید و جواب دادن به نظراتِ احتمالی هم میمونه برای دو سه روز دیگه. :)
قرب تـــُو را دلیل همین بس بود که من
افتادهام به یاد تـــُـو هرجا نشستهام
بعدا نوشت: اینم از دریا :))
۱۳:۱۵ ِ هشت شهریور.