بخش‌هایی از کتاب:


■ اگر کربلا دارالشفاست باید دردها را به کربلا برد تا شفا گرفت، به حکم:

"طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند"

باید اهل درد شد و درد را شناخت تا درمان گرفت، آن‌جاست که

"خوشا دردی که درمانش حسین است" معنا پیدا می‌کند.

دردی که این‌بار به دارالشفای کربلا عرضه خواهیم داشت، "درد رفاقت" است، امان از رفاقت‌های نیمه راه!


□ از اصحاب سوال کرد: چرا آمدید کربلا؟ جواب دادند: اتینا لننصر غریب فاطمه. داستان رفع غربت بود از غریب فاطمه. رفاقت‌ها کاش رنگ کربلا داشته‌باشد. کاش همه حبیب باشند، رفیق! آمدند تا حبیبِ کربلا -حسین علیه السلام- غریب نباشد. هفتاد و دو حبیب به پای یک حبیب، همه جمع شدند تا حبیب دو عالم غریب نماند.


□ تک‌خوری ممنوع!

همه‌جا رفقا را به یاد داشته‌باش، حتی در به حسین رسیدن.

بنوش و بنوشان! برس و برسان!

به یاد شب هفتم محرم حبیب که از کربلا خارج می‌شود. اینجا سفر بازگشت از وحدت به کثرت است، سفرِ سوم. من الحق الی الخلق، داستان آبشار و فواره!

فرجام ما "سیر من الحق الی الخلق" است. برگشتن فواره‌ها را ننگ نشمارید.

به سمت رفقا رفتن تا دیگران را هم با هدیه‌ای آشنا کند، هدیه‌ای از جنس یاری و همراهی، همراهی با حسین. و این جدا شدن و کندن از خوبی و رهایی مقطعی از حسین برای رسیدن و رساندن مجدد به حسین، کارِ حبیب است و رفقای حبیب.


□ بعضی دوستی‌ها انسان را بیچاره می‌کند. حبیب که سهل است، هر کس دیگر را هم بود این‌طور بیچاره می‌کرد. با رفقایش به حسین علیه السلام پیوست. اما باز دلش آرام نشد. باز هم سراغ دوستانی می‌گشت برای حبیبش حسین. ۹۰ نفر دیگر از قبیله‌ی خود را هم شیدای حسین کرد و آورد. اما حیف که نشد ...

حسین راز همه‌ی دوستی‌ها و نخِ تسبیح رفاقت‌هاست. هرجا نام اوست حرکتی از این جنس را می‌توان دید. اشتیاقی به نام رفاقت؛ رفاقت به سبک حبیب.


□ اگر کسی حبیب حسین باشد، مگر دیگر رهایش می‌کنند؟

یک قدم حبیب را بچش تا همیشه مشتاق طعم حبیب شوی. یک لحظه با حسین بودن کیمیا می‌کند، چه برسد که هشتاد سال با حسین باشی. و البته حسین هم در عالم رفاقت غوغاست. گفتند حسین علیه السلام برای حبیب شکسته شد. حسین برای پیرغلامانش پیر می‌شود. همان‌طور که پیرغلامانش به پای او پیر می‌شوند و برای او شکسته. وقتی حبیب کشته شد، "بانّ الانکسارُ فی وجه الحسین". رفاقت به سبک حبیب حسین و حسین حبیب. 


□ دید امام علیه السلام تنهاست، تنها رفیق همیشگی‌اش. یک جمله برایش نوشته بود: بیا! مولا نوشته بود بیا ای حبیب ما. تنها همین، چقدر پیامش غریب بود. آمد تا رفیقش تنها نباشد. برای همین به او می‌گویند: حبیب. یا نعم الحبیب...