بخشهایی از کتاب:
□چقدر مسئله مهم است که موضوع شب عاشورا میشود، حرف اول و سوال جدی یکی مثل زینب کبری از یکی مثل امام حسین(علیهالسلام). قصهی بیوفایی، قصهی همیشگی تاریخ است و حتی در اوج داستان کربلا هم مسئلهی جدی و اساسی گفتگوها...
ماندن یا رفتن.
و اصلا کربلا محک وفاداریها میشود، حسینی که در همهی راه به خویش "میخواند"، آن هنگامه از خویش "میراند".
معمای خواندن و ماندن؛ قصهی "خواندن" را میفهمیم اما راز "راندن" را نمیفهمیم.
اما داستان همان است که خود به زبان آورد: اصحابی به وفاداری شما ندیدم. از این این همه صفت "وفا"؟
چرا وفا؟ مگر چه رازی در این صفت است که اصحاب عاشورا به آن ستوده میشوند؟
باری، اساس دوستیها و بالاتر از آن گروهها و سازمانها و تشکلها وفاست. اگر همهچیز باشد این یکی نباشد هیچ است و اگر این باشد بقیه هم خواهد آمد. سلام بر اهل وفا!
□ نماز عاشورا که شروع شد، آتش شیطنت یزیدیان بیشتر شد: "نماز شما قبول نمیشود..." و شروع کردند تیراندازی... اما نماز باید خوانده میشد. دو نفر محافظ نماز امام شدند... زهیربنقین و سعیدبنعبدالله.
سوال کردهبود: آیا وفا کردم؟ و تاریخ جواب داد: سعید! تو دیگر چهکار باید میکردی که نکردی؟!
ولی ارباب زودتر از همه زودتر جواب داد، چه جوابی! بله، تو پیشاپیشِ من در بهشتی! جلوتر از حسین!
وفاداران همیشه پیشتازند.
□ یک عمر به پای حسین(علیهالسلام) بود و باز هم نگران: یعنی حسین(علیهالسلام) من را پذیرفتهست؟
نه فقط خون، که خون جگر نیز در راه حسین خرج کرد. "چهار بار" این مسیر طولانی، این دشت برهوت را فقط به خاطر او طی کرد: حسین (علیهالسلام).
از همه جالبتر باز هم خود را بدهکار میدانست: آیا وفا کردم؟
از آیین وفاداران به دور است که خود را طلبکار بدانند، آن هم به خاطر چند صباح رفاقت و همراهی.
خوشا وفایی که به پای حسین باشد! یک عمر دویدن و باز هم خود را بدهکار دانستن. خوشا این نگاه ارباب! و خوشا جواب ارباب به باوفایان: فقالَ نَعَم انتَ اَمامی فی الجنّة.
وفاداران به امید همین لبخند امامشان زندهاند.
وقتی شبیه فاطمه لبخند میزنی
بر چینی شکستهی دل، بند میزنی...
□ به ما یاد دادهاند صبح و شب با امام حسین (علیهالسلام) باشیم، با روضههایش...
با کربلا ارتباط بگیر، وصل شو! این تصویر را باید ساخت. باید همیشه خودت را برای وفا آماده کنی. "بهترین کارگاه وفادار سازی" کربلاست! و بهترین راهش ارتباط دائم با کربلا است، با همین سلام، حتی خیال قشنگ حضور! لذت دیدار امام! تصور زیارت!
□ دائم باید خود را در این فضا قرار داد: یا لیتنا... کاش با شما بودیم(زیارت وارث)
آرزوی یاری، آرزوی شیرین وفاداری!
لایق وصل تو نیستم ولیکن بگذار
زندگی چند صباحی به "خیالت" بکنم
+مسابقهی سراسری کتابخوانی؛ کتابِ "روضهی اصحاب چیست؟". یه کتاب نسبتا کمحجمه از همین نویسنده؛ سید علیاصغر علوی. در اپلیکیشن طاقچه هم موجوده. توضیحات کاملش در این لینک.
- آرزو
- سه شنبه ۴ مهر ۹۶
- ۲۳:۴۹