+ بازنشر از کانال عطیه میرزاامیری (@atiyeemirzaamiri)

این وابستگی عجیبم نسبت به "مکان ها" حالم را آشوب و بهم میزند. شبیه زخمی شده ام که دائم چسبی روی آن زده میشود و به محض التیامش کنده میشود. بی سرزمین تر از باد شده ام. به محض عادتم به یک شهر و یک محیط باید کنده شوم و برم به محیطی دیگر. روزها تلاش میکنم خودم را با تخت لغزنده ی اتاق شماره ی دوی سوئیت هفت سازگار کنم. سازگار که میشوم باید کنده شوم و بروم درون اتاق روی پشت بام خودم. شب ها سعی میکنم با سکوت کش دار اتاق روی پشت بامم رفیق شوم و دوباره از نو باید رو تختی را بکشم و برگردم. تحمل دلتنگی خیلی راحت تر از سختی جابه جایی ست. شما کمتر دلتنگ دوست مقیم یک کشور دیگرتان میشوید تا همکاری که هرروز چشم تان به او می افتد...