وی از همان بچگی عادت داشت وسط لذت بردن از خوشبختی‌ها و نعمت‌هایش به روزی فکر کند که دیگر نداردشان.

 بعد از اتمام دوران طفولیت که وی دیگر بچه نبود و خوشبختی‌هایش وسط بازی‌کردن‌هایش که شامل کل لحظات طفولیتش می‌شد، نبود؛ و نمی‌توانست بازی را به هم بزند تا مثلا خاطرات خوشش کمتر شود و از غصه‌ی فرداهایش بکاهد؛ تنها کاری که یاد گرفته و دریغ نمی‌کند، کوفت کردن آن لحظات بر خودش است!