1. بالاخره منم تونستم این هفته یه فیلم ببینم :| wonder رو دیدم. (چون الی تعریف کرده بود😁) میرندا کسی بود که من عمیقا درکش میکردم. دلم براش میسوخت؛ بخشی از خودم رو میدیدم و دلم برای اون بخش خودم میسوخت! کسی که بیشتر از بقیه میدونه تقصیر خودشه و خراب کرده منم ولی خب دلم که میتونه بسوزه واسه خودمون! هوم؟ اون لحظه که پشت تلفن به آگی گفت میتونی به ویا هم بگی دلم براش تنگ شده؟، چشمای منم براش اشکی شده بود شاید چون میتونستم شبهای بسیاری رو که با چشمای خیس به نزدیکترین دوست قدیمیش فکر میکرده، ببینم.
خوشحالم که تهش یه حرکتی زد! :)
2. داره بارون میاد :) هرچند برای چندمین بار متوالی باید لباسایی رو که شستم از روی بند بردارم و دوباره بشورم (:|) ولی بازم از ته دلم خوشحالم.
∞. اگه یه روز بارونی یکی رو دیدین که هی لبخند میزنه، از اون لبخندایی که یهو با فکر کردن به بعضیا میاد رو لب آدم، و فرت و فرت از زمین و هوا عکس میگیره و با خودشم حرف میزنه، شاید من باشم :)
3. اولین جلسهی اون کارگاهه رو که گفته بودم، شرکت کردم. استاد یهجاش گفت با خودتون مهربون باشین. زمانهای زیادی بوده که شما بیشتر از خودتون به راحتی و نظر دیگران فکر کردین و اهمیت دادین و اونقدر یهسری حقوقتون رو کمرنگ دیدین که فراموشش کردین. از الآن نوبت خودتونه! یه سری تمرین هم دادن که یهنمه مردمآزاری به نظر میاد :| به مامانمم که گفتم خندید و گفت ملت فکر میکنن دیوانهای :| (و خب چیزی که مهمه دقیقا همینه که خب فکر کنن، به من چه :)) ) ولی به طور کلی پیشنهاد من به شما اینه که دچار اضطراب اجتماعی نشین. البته نمیدونم این تمرینها برای کسی هم که دچارش نیست سخته یا نه :|
3.1. خب چند تاشون رو بگم :دی برید یه جای شلوغ مثل ایستگاه اتوبوس یا سایت دانشکده یا کلاس یا هرچی و با صدای بلندی که توجه همه رو جلب کنه اعلام کنین فلشون گم شده و مشخصاتش رو بدین. نکتهی مهم اینه که "ببخشید" و اینجور کلمات رو هم در حرفاتون به کار نبرین.
در تمرین بعدی شما میرین فروشگاه، یه سری چیز میز برمیدارین و درست موقع پرداخت هزینه میگین عه، پول نیاوردم همراهم! و میذارین سرِ جاش و میاین بیرون، سطح بالاترش اینه که میتونین هم نذارین سرِ جاش :|
این یکی بامزهست :) توی خیابون مسافتی رو عقبکی راه برین :)
یه تمرین هم هست به نام تمرین پارک ملت که البته زوده برای الآن. باید رفت وسط پارک ملت وایساد از ملت پرسید پارک ملت کجاست! بعد اگه گفتن همینجاست شما کجاش رو میخوای؟ باید بگیم خودش رو میخوام :|
دیگه اینکه صدای خودتون رو ضبط کنین و گوش بدین. توی گروهها ویس هم بفرستین.
و اینکه ویژگیهای مثبتتون رو بنویسین. وایسین جلوی آینه و در حین یادآوری اونا به خودتون بگین دوسِت دارم :دی
0. نمیدونین من الآن چه کیفی میکنم! توی خود خوبگاه جایی نیست که بتونم هم در فضای دلانگیز بارون باشم و هم کارام رو انجام بدم منظورم مثلا آلاچیقه. الآن دانشکدهام و در بوستان (فضای آزادی بین دو یال از ساختمون دانشکده که سایهبان و پریز برق هم داره) نشستم و قراره بعد از انتشار این پست، همونطور که صدای بارون رو میشنوم و عمیقا لذت میبرم و سعی میکنم از سرما نلرزم، درس هم بخونم :دی
دور تا دور خانه را آینه می چینم،
من عاشق آن "لبخــندی" هستم که با یادت بر چهره ام می نشیند. :)
#فاطمه فهمیده، از کانال @understoodf