این دفعه دوست نداشتم زودتر بیام شهرمون! نه که دوست نداشته باشم، ولی به اونجا عادت کردم. به این‌که کسی رو نمی‌شناسم و کسی هم من رو نمی‌شناسه و کاری به کار هم نداریم. به کسی دل‌بستگی آن‌چنانی ندارم و خلاصه حس رهایی داره. و البته که گاهی آدم دلش حس رهایی نمی‌خواد، یه حسی می‌خواد که بندش کنه به یه کسی، به یه جایی... فقط این موقعا دلم واسه شهرم تنگ میشه! :) و البته وقتایی که دلم آسمون آبی می‌خواد! :)

وقتی که اومدم ذوق و شوق دفعات قبل رو نداشتم. اگه با هم‌اتاقی‌م هم‌سفر نبودم و توی ترمینال هم هم‌کلاسی‌م رو نمی‌دیدم شک نداشتم که با توجه به اون سندرم "پارسال این موقعا" و با یادآوری پارسال این موقعا، اشکم به راه بود!

چیزی که در ۹۶ دریافتم این بود که یه روز معمولی، چقدر آسون و غیر منتظره می‌تونه تبدیل شه به یه روز بد! و بدین طریق قدر روزهای معمولی رو دونستم و نهایت سعی‌م رو کردم به این که تبدیل‌شون کنم به یه روز خوب و حتی خاطره‌انگیز! :)

دیگه این‌که بیش از پیش به قطعی نبودن همه‌چی پی بردم. 

از دستاوردهامم می‌تونم به ترک اعتیاد وبلاگ اشاره کنم :دی

گرچه اتفاقی که دوستش نداشتم، مال ۹۵ بود ولی خب تو ذهنم برای ۹۶ ثبت شده. دوسش نداشتم ولی روزای خوب و روشن هم داشته، که اکثریتشون به لطف دوستان (هم واقعی و هم مجازی) بوده. رنگش خاکستریه تو ذهنم. امیدوارم ۹۷ سبزآبی باشه! :)

 

دیروز کتاب استاد عشق رو خوندم. فکر کنم قبلا فاطمه‌ی رگها (که چند وقته جای ستاره‌ش خالیه) معرفی‌ش کرده‌بود. جدای از نکاتی که به طور مستقیم یاد گرفتم، تصمیم گرفتم تو سال جدید تمرین کنم درست و غلط خودم رو به طور غیر مستقیم هم به کسی دیکته نکنم! و به معنای واقعی، به تمام سلایق، علایق، باورها و رویاهای دیگران احترام بذارم. اگه روزی ازدواج کنم و بچه‌ای داشته‌باشم اولین چیزی هم که به اون یاد میدم همینه. این‌جوری یه قدم نزدیک‌تر می‌کنمش به دوری از حسادت، کمبود اعتماد به نفس، مسخره کردن، غرور و خیلی چیزای دیگه.

از اون‌جایی که بسیار از این کتاب خوشم اومد، ازتون می‌خوام که اگه کتابی خوندین یا فیلمی دیدین که بیوگرافی‌طور بوده، معرفی کنین بهم :)

 

این آهنگه هم ربطی به عید نداره ولی همین‌جوری میذارم :دی (معجزه‌ی عشق، امیرحسین افتخاری):

 

 

عیدتون هم مبارک. سال نوتون هم پر از آرامش و سلامتی و صلح و شادی و احساس مفید بودن! :)