بازنشر از صفحهی اینستاگرام yasin.kiyani
شب اول به کمرویی گذشت. به تعارف شنیدن و طفره رفتن. به سر پایین انداختن و با پرز مبل ور رفتن. به سکوت از ترس گلایه شنیدن. شب اول رفتهبودیم که «چه عجب از اینور ها!» و «راه گم کردی»ها و «آفتاب از کدام ور در آمده»های طلبکار بشنویم و «نفرمایید»ها و «زیر سایهی شما بودیم»های شرمنده جواب بدهیم.
رسم همهساله اگر نبود، شاید حتی نمیرفتیم. وقتی هم که رفتیم هنوز دور و خوددار بودیم. حال دیدن آشنای قدیمی، وقتی آنقدر از دیدارتان گذشته که دیگر حرف مشترکی بینتان نمانده، چه حالیست؟ همان.
شب اول به شکایت گذشت. مثل همهی مهمانیهای رسمی که یخ مجلس را به حرفهای سیاسی میشکنند، به «آقا، وضع مملکت خراب است»ها، به «زندگی چقدر سخت شده»ها. به «دست به دلم نگذار»ها، به «چی به سرمان آمده»ها. «چی به سرمان آمده»ها، «چی به سرمان آمده»ها...
دست پیش را گرفتیم که پس نیفتیم. آن طرف اما سکوت بود. سر تکان دادن و کمی لبخند. «خودت چطوری»ها و «حالا سخت نگیر»ها و «میوه بفرمایید»ها.
از جایی به بعد دیدیم جای بدهکار و طلبکار عوض شده، خجالت کشیدیم. سرمان را انداختیم پایین و ساکت شدیم.
بخشیده شدن،همان فاصلهی بین دو سکوت بود. سکوت از سر ترس و سکوت از سر شرم. همانجا تمام شد.
بعدش دیگر نشستیم و چای خوردیم، تخمه شکستیم، یاد قدیم کردیم و به فینفینهای بندنیامدنی وقتی مثل همیشه پبشبینی دستماللازم شدن را نکرده بودیم، خندیدیم.
وقت خداحافظی با خودمان میگفتیم چه خوب که رسمهای قدیمی هنوز هستند. رسم قدیمی اگر نبود شاید اصلا نمیرفتیم.
#یک_از_سه
+ شب اول من که توی اتوبوس گذشت. حسِ متنش رو دوست دارم تجربه کنم.
++ عنوان نام کتابی بود که وقتی داشتم بین قفسهها دنبال یه کتاب دیگه میگشتم چشمم افتاد به جلد زردش و بعد به عنوانش و برای یک لحظه حس خوبی پیدا کردم. گفتم شاید وقتی عنوان باشه و شمام یهو چشمتون بیفته بهش حس خوبی پیدا کنین :)
- آرزو
- دوشنبه ۱۴ خرداد ۹۷
- ۲۲:۲۳