۱. دوستم برام اسکرین‌شات فرستاده که بگه به چه اسمی سیوم کرده تو تلگرام. در واقع به چه اسمی تغییر داده. آبی داره. و چون خاطرۀ امروز هم توش پیداست، بیشتر لبخند زدم.

۲. از سر شب که عکس‌های امروز رو فرستاده وسط کارها هی گریز می‌زنم به گالری و دوتا عکس رو نگاه می‌کنم و با خودم فکر می‌کنم که با چه ترفندی می‌تونم خوشحالی و هیجانم رو به اشتراک بذارم و در عین حال نگفته باشم که دلیلش چیه! قبلا هم گفتم که آخه من از اونام که وقتای خوشحالی‌م اگه حرف نزنم منفجر می‌شم! و معمولا هم وسط این حرف‌ زدن‌ها بالاخره دلیلم رو لو می‌دم :| اولش این جملۀ قبلی رو ننوشته بودم. چندین خط دیگه بود که اگه ادامه می‌دادم مصداق عملی این جمله رو مشاهده می‌کردین؛ ولی دقایقی گذشت و بر خویش مسلط شدم و به جای اونا، این جمله‌هه رو نوشتم :دی

۳. وقتی که می‌خوام برای کسی آرزو کنم، لبخند عمیق براش می‌خوام، از اونا که با یادآوری روزهای خوب، بی‌هوا میاد رو لب آدم می‌شینه و اگه کسی حواسش بهت باشه می‌فهمه توی اون لحظه تو در میان جمع و دلت جای دیگری بوده، جای خوب دیگری؛ ولی خودم مجذوب عکس‌هایی می‌شم که توشون قهقهه و خنده‌های بلـــــند پیداست، انقدر بلند که هی می‌ری عکس بعدی ولی باز برمی‌گردی ببینی چه چیزی توی این عکس هست که صدات می‌زنه و نمی‌ذاره بری! شاید برای اینه که فکر می‌کنم اون لبخندهای عمیق، حاصل یادآوری روزهایی با چنین خنده‌های بلندی‌ست و با یه آرزو دوتا نشون رو می‌زنم. به هر حال. تنها عکس آدم‌دار امروز که دوسش دارم یکی از همیناست. رفتم از فاطمه اجازه بگیرم که حداقل تصویر مات‌شده رو بذارم ولی بعد دیدم دوست ندارم خنده‌های بلند و قشنگشون رو بذارم یه جای عمومی و با همه شریک بشم؛ حتی اگه انقدر تار باشه که بقیه اصلا نفهمن من از چی حرف می‌زنم!

۴. و چون دوست داشتم که یه عکسی باشه از امروز بالاخره، این عکس از کوثر رو انتخاب کردم که چیز خاصی توش نیست ولی حق مطلب یک روز خوبِ معمولی با رفقا رو ادا می‌کنه :)


 ۵. یه قسمت از آهنگ بهترین حال جهان، رستاک خطاب قراره می‌ده که "بهترین تعبیر خوابم..."، من یاد کتاب مردی در تبعید ابدی میفتم که یادم نیست کی ولی یه نفر به ملاصدرا گفت "تو خواب بلند برآورده‌شدۀ منی ملا محمد صدر!"  به نظرم خیلی تعبیر شیرینی‌ست. :)