کار دنیا رو میبینین تو رو خدا؟ اول پست قبلی نوشته بودم همیشه شبهای قبل از رفتن یک دل سیر گریه میکردم، به خاطر اتفاقات بدی که میترسیدم در نبودم بیفتن. دیشب گریه نکردم. گرچه باز به ترسم دامن زدم ولی به خودم گفتم دو روزه دیگه همهش. حالا همین امروز بابابزرگم فوت کرد. ازش خداحافظی هم نکرده بودم دیروز. :( برای سفرهای دو روزهتونم خداحافظی کنین همیشه. دوست داشتم به این زودیها امتحان نمیداشتم و مجبور نبودم برگردم که یک هفتهای مشهد بمونم، شلوغیها و مراسمها و اینها تموم شن بعد برگردم. حیف که نمیشه.
غم تموم شدن نقش نوه بودن و شنیدن دعاهای قشنگقشنگ قدیمی و یکسری چیزهای دیگه برای همیشه یک طرف، پیشبینی آغاز فصل جدیدی از دعواها و دلخوریها و چرتوپرتهای مخصوص بزرگترها هم یک طرف دیگه.
حالم خوبه فعلا. نظر خصوصی هم دربارۀ این پست ندین خواهشا. :) فقط اگه حال داشتین یک صلوات براش بفرستین.
- آرزو
- يكشنبه ۸ تیر ۹۹
- ۱۴:۳۰