پارسال شب یلدا، یه تخته گذاشته بودن توی سلف که بچه‌ها بیان یادگاری بنویسن. من اون لحظه هرچی گشتم چیزی که کوتاه باشه و دوستش داشته باشم پیدا نکردم و یهویی یاد این مصراع افتادم و نوشتمش: "عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید"، مصراع دومشم یادم نیومد و آخرش رو سمی‌کالن گذاشتم که یعنی ادامه داره. بعد کلا یه مدتی بود که از این مصراع خوشم اومده بود و ورد زبونم بود. چند روز بعد توی مترو بودم که چشم افتاد به یکی از این بنرهایی که روی پل‌های هوایی زده بودن و یک طرفش نوشته بود نیت کن و طرف دیگه یک بیت شعر بود. اون بیتی که من دیدم دقیقا همین بیتی بود که افتاده بود سر زبونم. البته مصراع دومش رو ندیدم و با رفیق راه دورم که اون موقع نزدیک بود :))، راجع بهش حرف می‌زدم و حدس می‌زدم و سرچ نمی‌کردم :| گذشت تا روز تولدم رسید و وی توی یادداشتی که برام نوشته بود به این شعر هم اشاره کرده بود و من برای بار سوم باهاش مواجه شدم و یادمه که چقدر خوشحال شده بودم از این توالی‌ها :))

 

حالا امشب داداشم دیوان حافظ رو آورد و شروع کرد فال گرفتن و تفسیرهای مسخرۀ خنده‌دار از خودش در آوردن. یک شعری برای من اومد که دوستش داشتم و خوشحال شدم. بعد از چند ساعت توی اینستا استوری یکی از دوستان رو دیدم که پستی رو به اشتراک گذاشته بود و در اون پست هم از طریق اسکرین‌شات می‌شد فال گرفت مثلا. من اسکرین‌شات گرفتم و همون شعرِ سر شب اومد. خیلی از این اتفاقات کوچولوی اتفاقی خوشحال می‌شم :)) انقدر که میام پست می‌نویسم :))

 

+ من به خود فال گرفتن اعتقاد صد در صدی ندارم. یعنی اگه خوب باشه خوشحال و امیدوار می‌شم و به فال نیک می‌گیرم، اگر بد باشه وقعی نمی‌نهم :| ولی جهت سرگرمی و آفریدن اوقاتی خوش همیـــــشه ازش استقبال می‌کنم (یَک صحنه‌های خنده‌داری از فال گرفتن توی ذهنم هست، حیف که نوشتنی‌شون خنده‌دار نیست).

 

++ اینم بذارین بهتون بگم که آیا می‌دونستین طولانی‌ترین شب سال، فقط یکی دو ثانیه بلندتره، نه یک دقیقه؟ و از اون جالب‌تر اینکه هر سال ۳۰ آذر بلندترین شب سال نیست. من خودم وقتی این دو حقیقت رو فهمیدم تصوراتم فرو ریخت اصلا :))