بعد از دهسال سوار قطار شدم ؛ بسی ذوقزده بودم .
میتونست خیلی هم حوصلهسربَر باشه اما نه اینبار و باوجود دوتا خواهر مسن باحال که کلی خاطرهی بامزه واسه تعریف کردن داشتن . جملهای شنیدم که تاحالا زیاد نشنیده بودم . میگفت : خونهای که توش مرد نباشه آبادی نیست ، عزت و احترام نیست . اینو اوشونی میگفت که ۲۱ سال از فوت همسرش میگذشت .
یکی از سرگرمیهام اینه که هرچندوقت یهبار که حوصله داشته باشم مخاطبین تلگرامرو حذف میکنم تا ببینم خودشون چه اسمی گذاشتن . خانمِ پسرعمهم اسمشو گذاشتهبود نیما۶۹ که نیما برادرِ کوچکترشه و ۶۹ هم سال تولد پسرعمهی من . تو دلم گفتم احسنت به این هوش و ذکاوت .
اون موقع که وبلاگم هک شدهبود با خودم گفتم اگه دوباره خواستم وبلاگ بسازم اسممو میذارم اصغر۷۶ . اصغر هم نسبت به علیاصغر کوتاهتره و هم باابهتتر . سال تولد خودمو هم میذارم دیگه . اینروزا یادش افتاده بودم و دیدم چقدر هم که محتوای اینجا متناسب با احساسات اصغر۷۶ میتونه باشه واقعا .
من از همون بچگی تا الآن از شکستن تخممرغ واسه نیمرو واهمه داشتم ؛ میترسیدم توش جوجه باشه . اونجوری نگاه نکنین بچه بودم دیگه و همینجوری هم مونده خب . تجربی هم نخوندم که آنچنان انتظاری از خودم داشته باشم . هرچند با اینکه میفهمم بازم میترسم .گفتم تجربی یاد یهچیز دیگهم افتادم .
چند روز پیش یهویی به هماتاقیم گفتم بنظرت چرا مورچهها وقتی میفتن لِه نمیشن . بندهی خدا اول تعجب کرد و بعد از خنده ترکید . خب دوستانی که تجربی خوندن به سوالای من جواب بدن لطفا ؛
آیا دلیلش اینه که استخون ندارن ؟ یعنی ماهم اگه اسکلتبندی نداشتیم کمتر آسیب میدیدیم ؟؟ در مورد کرمها هم همینجوریه ؟؟
دوم اینکه اینا قلب و مغز ندارن ؟؟
و آخریش اینکه کاهوی دریایی گیاهه یا جانور؟؟
در بندِ کسے باش کہ در بندِ حسیـــــن است
یا رب نَظَـــرِ تـُــو برنگردد
برگشتنِ روزگـار سَہـــل استـ
# مولانا
+ اینپست تقریبا دیشب نوشتهشده .
+ شرمنده من حواسم نبود امروز شهادت امام سجاد ( علیهالسلام ) ـه . تسلیـــــت .