﷽
منِ احتمالا ۱۷ سال پیش :))
بعدانوشت : داشتم جوابِ نظرِ حدیث رو مینوشتم ، حرفای مامانم یادم اومد ،
همیشه میگه : تو بینهایت جیغجیغو و گریهکن بودی ، در نتیجه در بیشتر عکسها مخصوصا اونایی که در بغل افراد متفرقه گرفته شده با دهانی باز مشغول گریه بودم ، یکی نیست بگه : حالا اون قیافهی کجوکولهی من عکسگرفتن داره آخه ؟؟
در اغلبِ بقیهی عکسها هم شیطنت برق میزنه در چشمام اصلا ؛ یعنی یا قبل از وقوع خرابکاری بوده یا بعدش :دی
اینایی که گفتم واسه اوجِ طفولیتمهها ، از یهجایی به بعد بچهی خوب و ساکتی شدم !
بعدانوشتتر : چرا نباید یادم باشه وقتی بچه بودم ، ازم میپرسیدن اسمت چیه چی میگفتم ؟
یهویی یاد ۴سال پیش که دخترِ همسایهمون یکسال و اندیش بود افتادم ، بهم میگفت : آدِدو و حتی آدُدو . از بچههای فامیل هم اَلِژو و آلِزو و آلِژو و آژِژو رو یادمه :دی. آخی چقدر زود بزرگ شدن اینا :))