بهجان خودم که واسه خودم عزیزه! هی جمعهها به خودم میگم: ببین آرزو اینهفته رو بیشتر برو به کار و زندگیت برس و هی فرتوفرت پست نذار. و همانطور که میتونین حساب کنین ولی میدونم اینکار رو نمیکنین واسه همین خودم شمردم و شما هم لطفا به من اعتماد کنین :) پنجمین شنبهی متوالیایست که زدم زیر حرف جمعههام!
این کاکتوس که در نمایشگاه فسقلی عرضهی جینگولیجات دانشکده رویت شد، در عین سادگی خیلی دلم را ربود. انقدر که حتی حاضر شدم برم کیفپول جاگذاشتهشده در خوابگاه رو بردارم و بیام بخرمش.
اول به ذهنم رسید بهیاد اولین کاکتوسم که از بخت بدش اولین کاکتوس من بود و پس از چندماه خدابیامرز شد! اسمشو بذارم لوبیای سحرآمیز، بعد دیدم یه شِبهکاکتوس که به کاکتوسبودنش شک دارم در خونه موجوده که اگه جلوشو نگیرم توانایی اینو داره که تا سال آینده برسه به سقف و این اسم بیشتر برازندهی اونه.
پس تصمیم گرفتم اسمشو بذارم باقالی سحرآمیز که برای سهولت امر میتونیم باقالی هم صداش کنیم!
تازه، اون موقعهایی هم که باز خیلی ذوقزدهام و کسی نیست که باهاش حرف بزنم و ممکنه روم نشه بیام در اینجا ابراز کنم، میتونم هی بهش بگم: گلباقالی من کیه؟:دی و البته که توقع ندارم بشنوم: من من من من! :)
و دیگه نیوکاکتوس( بعدانوشت: بر وزن نیوفولدر!) هم به ذهنم رسید، کدومش بهتره؟
شما هم اگه اسمی به ذهنتون میرسه که فکر میکنین میتونه حریف قَدَری برای باقالی باشه، پیشنهاد بدین!
و فعلا علیالحساب نوخریده مینامیمش بر وزن نورسیده!
بچهها! نوخریده، نوخریده! بچهها :))
راستی، این پستهایی که هنگام ناراحتی و دلتنگیتون میذارین و نظرات رو هم میبندین، باید دیسلایک رو بزنم دیگه، آره؟ واقعا برام سوال بود!
در نبندیـم بہ نـــــور
در نبندیم بہ آرامـش پر مهـــر نسیـم
پرده از ساحت دل برگیریـم
رو بہ این پنجـره با شوق سلامـے بکنیم
#سهراب سپهری
ﺁﻥ ﻋﺸﻖ ڪـہ ﺩﺭ پـردﻩ بـمـانَـد ﺑـہ ﭼـہ ﺍﺭﺯﺩ؟
عشـق ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻟﺬﺕ ﺍﻇﻬﺎﺭ و دگر ﻫﯿـﭻ
#شفایی اصفهانی