بیتهاش رو جداجدا زیاد دیدهبودم. و پسندیدهبودم!:دی
تـُـو همانے کہ دلـَم لک زده لبخنـدش را
او کہ هـرگز نتوان یافت هماننـدش را
منـم آن شاعـر دلخـون کہ فقط خرج تـُـو کرد
غَـزل و عاطفہ و روح هنرمنـــــدش را
از رقیبان کمیـــــن کرده عقب مےماند
هر کہ تبلیغ کند خوبـے دلبنـدش را
مثل آن خـواب بعید است ببینـد دیگــَر
هـَر کہ تعریف کند خواب خوشایندش را
مـادرم بعد تـُــو هے حال مـَرا مےپرسد
مادرم تاب نـــدارد غَـــــم فرزنــــدش را
عشـق با اینکہ مَـرا تجزیہ کرده است بہ تـُــو
بہ تـُـو اصـرار نکرده است فرآینـدش را
قلـب مَـن موقع اهــدا بہ تـُـو ایراد نداشت
مشکل از تـُـوست اگـر پس زده پیونـدش را
حفظ کن این غزلـــم را کہ بہ زودی شایـد
بفرستنـد رفیقان بہ تــُـو این بندش را:
"منـَـم آن شیخ سیہ روز کہ در آخـر عمـر
لای مـــــوهای تـُـو گـم کرده خداونـدش را "
#کاظم بهمنی
اون کسے کہ پیش چشـــــم یک جہان بہ رسالت تـُـو تن میده، منَـم.
#روزبه بمانی
+ گفتش: ســــرو خمیده، هنـــــوز سرو است؟
گفت: به یقیـــــن…
پ.ن: این بیت، چندین سال پیش با عکس زیر زیاد دست به دست میشد.
این صوت رو هم چند هفته پیش از وبلاگ آقای بهزادپور دانلود کردم.
راستی اولین باری که پستی با عنوانِ به بهانهی آدینه منتشر کردم، گفتم شاید زین پس پستهایی از جمعهها این شکلی باشه. پس ممکنه جمعههایی هم باشه که نباشه! و نه لزوما فردا! :))
بعدانوشت: بالاخره آخرین نمرهی ترم اول هم وارد شد! شدم ۱۶.۶۶. میشه حسی بهش داشت! :)) اون شب رو دوست داشتم. :)
+یه فاتحه یا صلوات بفرستیم برای همهی اونایی که نیستن؟ :)
+دائما یکسان نباشد حالِ دوران...