۱. در این پست، پاراگراف چهارم ازش رونمایی کرده بودم. چند روزی هست که نمرههای میانترم معماری اومده، شدم 17/7. استاد همیشه یه وقتی رو میذارن که دانشجو بیاد ببینه برگه رو و احتمالا توضیحاتی بده و اینطور که شنیدم، معمولا نمره بیشتر میشه. حالا شک دارم برم مثلا هجده بگیرم که رند شه یا همینجوری خوشگلتره. اگه 17/71 که بود اصلا به تغییرش فکر هم نمیکردم. ولی خب فکر نمیکنم یهصدم بدن! یعنی اگر هم جایی رو پیدا کنم که بهم کم نمره داده باشن و بتونم تقاضای افزایشش رو مطرح کنم، روم نمیشه بگم یه صدم میخوام! :|
بعدانوشت: شدم ۱۸/۲ (:( چقدر یک استاد میتونه باهوش باشه! در دنیا کلی جواب غلط برای یه سوال وجود داره که پشت هرکدومش ممکنه کلی استدلال مختلف باشه. من یه جواب نادرستی نوشتم و حالا خودم یادم رفته استدلالم چی بوده؛ ولی استاد برام توضیح میده! شگفتا! سیویکم خرداد.
۲. اگه خدا بخواد و ویسهام تموم شه. چند دفعه باید این جمله رو توی دفترم بنویسم که آرزوجان لطف کن و دیگه از این تصمیمها نگیر که بخوای و به کسی هم قول بدی که به کمک هم و با استفاده از ویسِ جلسات جزوه بنویسین. تو در این راه به یه خودشناسی دیگه هم رسیدی. البته قبلا میدونستی ولی نه در این حد. اینکه معمولا از حرف تکراریِ بدون تقاضا بدت میاد. حالا درسته ده بیست بار زیاده واقعا ولی خب دیگه بخشی از خوبی استاد به خاطر همینه که بیمنت نهایت تلاشش رو میکنه همه بفهمن، حتی اگر با تکرار زیاد باشه. حالا جالب اینجاست اولین باری که دارم هر مطلب رو مینویسم چقدر جدیده برام :دی
۳. بنده برای بار دوم تکرار میکنم که اون پست لینکشده رو دوست دارم. یعنی بگن یه شب خوشحال نام ببر یکی از گزینههام یکی از شبای بهمن نودوپنجه. خوشحال بودم و وقتی پست رو نوشتم، خوشحالتر هم شدم، چون نظرایی نوشتین که توقع نداشتم. حتی سارا و شباهنگ (که کم نظر میدادن) هم پای اون پست نظر دارن، یعنی همهی عوامل دست به دست هم داده بودن! :)
خب دیگه این آقاهه اومد گفت 5دقیقه دیگه بریم بیرون و سالن مطالعه تعطیله و باید جمع کنم برم. وگرنه ممکن بود تا یکی دو ساعت دیگه همچنان بنویسم :))
۴. فقط یه سوال بپرسم. شما احساس میکنین من زیاد غر میزنم؟ کلا احساس میکنین که در نوشتن چیزی افراط میکنم؟ خوشحال میشم بگین اگه چیزی تو ذهنتون هست.
∞. دوستتون دارم آشناهای مجازی نادیده و نزدیک! :)
بعدانوشت: ۵. وبلاگ و فضای مجازی مثل اون وقتا برام شور و حالآفرین نیست. ولی همچنان دوسش دارم، پختهتر شاید :) به کمک وبلاگها و نوشتههای شما بوده که من از خیلی چیزا مطلع شدم یا حال افرادی رو در زندگی واقعیم درک کردهم که خودم موقعیتشون رو تجربه نکرده بودم. به هر حال خیلی خوشحالم که با این فضاها آشنا شدم.
بعدانوشت ۴.۱. الآن از هماتاقیم پرسیدم گفت زیادِ زیاد نه ولی غر میزنی. یادم باشه بعد از امتحانات، جدی دربارهی غر زدن و آثارش بخونم. و اگه نتیجه به این سمت بود، امیدکارم بتونم کمش کنم. (بعضی از امیدوارهای تایپیم رو امیدکار نوشتهم. اولیش رو حدیث تصحیح کرد و حس خوبی داشتم اون شب) (تازه دقت کردم دیدم خیلی هم معنی میده :دی. این یه بار همینجوری بمونه) و واقعا امیدوارم ثمره بده امیدم :))