۲۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲- ترس از دست دادن

نیم ساعت تمام نوشتم ولی یادم رفت ذخیره کنم و پرید .

فقط عنوانش موند ...

مهم اینه که حالم خوب تر شد :-)

 

 

بعضے آدمها وقتے هستند ،

بہ چشمت نمی آیند ، سایہ شان مے آید و می رود

خیال مے ڪنے همیشہ این سایہ ے خنڪ ،  روےِ دیوارِ خانہ ات خواهد اُفتاد ;

اما روزے مے بینے همہ جا آفتاب است و آن سایہ نیست ...

#شهره احدیت

 

حواسمون به آدمای تکرارنشدنیِ زندگیمون ( خانواده ی خوبمون ) باشه .

 

+ خدایا لطفا نذار حسرت گفتن حرفای خوب به آدمای خوب به دلمون بمونه .

  • آرزو
  • دوشنبه ۱۵ شهریور ۹۵

۱ - به نام خدای مهربون و سلام

همیشه کلمه ی سلام رو دوست داشتم و همینطور سلام کردن رو 

هنوز مطمئن نیستم دقیقا میخوام اینجا چی بنویسم ولی احتمالا عمدتا مربوط به خاطراتم باشه .
۱۱ بهمن ۹۱ بود که برای اولین بار وبلاگ ساختم یعنی دوستم سحر اینکار رو برام انجام داد ( خدا خیرش دهاد )
اون موقع جملاتی رو که خوشم میومد میذاشتم توش .
خرداد ۹۲ بعد از اعتکاف احساس کردم باید عوض شم ، اولین تغییر مربوط به وبلاگم بود .
البته همچنان جملات مورد علاقه ام رو میذاشتم توش ولی موضوعش به مذهبی تغییر کرد 
و البته آدرسش .
و سرانجام متاسفانه اسفند ۹۴ هک شد :-(
تا تیر ماه درگیر کنکور بودم و بالاخره اینجا افتتاح شد :-)
الآن خوشحالم .
اگه گذرتون به اینجا افتاد و اسم جالبی برای وبم به ذهنتون رسید ، لطفا دریغ نفرمایید .
 
  • آرزو
  • يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵
رسالت اینجا اینه: "منُ یادِ خودم بنداز دوباره"
و ممکنه فایده‌ای برای سایر خواننده‌ها نداشته باشه.
___________________________________
آرشیو و معرفی‌نامه رو برای مدتی پاک کردم. احتمالا بعدا برمی‌گردونم‌شون.
این دو جملۀ قبل رو بهار یا تابستون ۹۹ نوشتم. الآن توی زمستونیم و هنوز نمی‌دونم که اون "بعدا" کِی فرا می‌رسه.
___________________________________